بررسي جريان جديد مدّعي يماني (احمدالحسن)
محسن حيدري آل كثيريâ[1]، حجت حيدري چراتيââ
استعمار براي سلطه بر کشورهاي اسلامي از روشهاي متعدد بهره ميجويد؛ گاهي با حضور فيزيکي و گاهي از طريق سوء استفاده از باورهاي اعتقادي مردم همان کشور؛ همانند اينکه در عراق از اعتقاد مردم به مهدويت استفاده کرد و فردي به نام احمد الحسن را به ميدان فرستاد تا ادعا كند يماني است. در اين مقاله، پس از بررسي رواياتي كه دربارة يماني وارد شده، و نيز مرور ادعاها و اعتقاداتِ احمد الحسن، تناقضات ادعاها و اعتقادات او با روايات بيان شده و ايرادات اساسي اين حركت، تبيين شده است. در پايان، بر اساس روايات، بهترين راه سعادت در زمان غيبت، مراجعه به علماي ربّاني معرفي شده است.
مقدمه
استعمارگران براى گسترش دامنه و حوزه قدرت خويش در سرزمينهاى اسلامى، هميشه اسلام ـ به ويژه شيعه ـ را مانع مهم دستيابي به اهداف خود يافتهاند؛ از همين رو با بدعتگذاري و بنيان نهادن فرقههاي ضاله و مذاهب ساختگي در برابر فرهنگ اصيل شيعي، زمينه سازي رشد و ترويج آنها را در رأس برنامههاي شيطاني خود قرار دادند. تأسيس مذهب قادياني در پاکستان، بابيت و بهائيت در ايران، و وهابيت در عربستان، نمونه هايي از آن فرقهها و جريانات ديني است. همراهي، بلکه سر سپردگي اين فرقهها به آمريکا، انگليس و صهيونيستها در اين زمان بر همگان آفتابي شده است.
بر اين اساس، اخيراً دولت هاي استعماري که به بهانه مبارزه با تروريسم، کشورهاي مسلمان افغانستان و عراق را اشغال كردهاند، پروژه تأسيس آن گونه فرقهها وپشتيباني از آنها را به ويژه در عراق در رأس برنامه هاي خود قرار دادهاند. در اين كشور، به دنبال اشغال عراق دهها فرقه بروز و ظهور نموده اند؛ از قبيل:
ـ جند السماء به رهبري ضياء عبدالزهراء کاظم الگرعاوي؛
ـ جريان يماني؛
ـ جريان سيد محمود حسني سرخي؛
ـ فرقة الامام الرباني به رهبري سيد فاضل عبدالحسين الحسيني الهاشمي؛
ـ فرقه فرقد القزويني؛
ـ جريان سلوکي؛
اغلب جريانات فوق، مدّعي مهدويت يا ارتباط با امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف شدهاند و ارتباط بيشتر آنها با جريانات بعثي و دستگاه هاي جاسوسي استعماري، کشف و احراز گرديده است. هدف اصلي اين فرقهها مبارزه با حوزه، مرجعيت و روحانيت شيعه قرار گرفته است؛ زيرا در تاريخ نهضت هاي اسلامي معاصر ضد استعماري، اين واقعيت، بارها به اثبات رسيده است که تنها سنگري که در مقابل استعمار ايستاده و مانع پيروزي آنها شده، سنگر روحانيت، مرجعيت و حوزه هاي علميه شيعه است.[2] جالب اين جاست که فرقه هاي مذکور فقط بر ضد روحانيت سخن ميگويند و اقدامات عملي انجام ميدهند؛ امّا هيچ گونه اقدامي بر ضد اشغالگران انجام ندادهاند.
يكي از مسائل مطرح در باب مهدويت، بررسي علائم و نشانههاي ظهور است. بررسي و شناخت اين علائم و نشانه ها، از اين رو اهميت و ضرورت دارد که درمتون روايي شيعي، شناخت نمادهاي آخرالزمان، مورد تأکيد قرارگرفته و حجم وسيعي از روايات مربوط به مباحث مهدويت را بحث علائم ظهور و شناخت طلايهداران ظهور دولت کريمة مهدوي، به خود اختصاص داده است.
يکي از اين نشانهها و علايم، قيام شخصي موسوم به «يماني» در آستانه ظهور است که در منابع روايي شيعي، بارها از او ياد شده. اين موضوع از جهات مختلفي نظير زمان قيام يماني، خصوصيات شخصي، مليت، اهداف و ويژگيهاي قيام يماني قابل بررسي است.
اخيراً اشخاصي به تبليغ يکي از جريان هاي مدّعي مهدويّت به نام احمد الحسن يماني در برخي مناطق مشغول شده اند؛ لذا اين سوالها براي برخي از مؤمنان ايجاد شده که اين جريان چيست ؟ احمد الحسن کيست؟ چه سابقهاي دارد؟ ادّعاهاي او چيست؟ براي اثبات مدّعاي خود به چه دلايلي استناد ميکند؟ ادلّه مورد ادّعاي او به چه ميزان، اعتبار شرعي دارد؟ اين جريان، وابسته به كجا است؟ عملکرد اين جريان، تاكنون چه بوده است؟ بالأخره تکليف مؤمنان در برابر اين گونه جريانها چيست ؟
براي شناخت اين جريان، لازم است نخست، ادعاهاي احمدالحسن يماني مطرح گردد و در مرحله دوم، وضعيت يماني با روايات سنجيده شود و در مرحله سوم، تناقضات مدعي مورد بررسي قرار گيرد.
مرحله نخست (ادعاهاي احمد الحسن يماني)
باتوجه به پيدايش نحله هاي دروغين در جوامع اسلامي و خصوصاً در عراق و دست داشتن حزب بعث در پيدايش آنها توجه به ريشة بعثي احمدالحسن يماني و نيز شناخت حزب بعث، درخور توجه است.
شناخت حزب بعث
حزب بعث عراق توسط يک مسيحي صهيونيست به نام ميشل عفلق تأسيس شده است. حزب مذکور از يک سو به جريان استعماري انگليسي وابسته بود، و از سوي ديگر دشمني ذاتي با اسلام و تشيع داشت.
شعار معروف آنها هنگام به دست گرفتن قدرت، اين بود:
«آمنت بالبعث ربّاً لاشريک له وبميشل نبيّاً ماله ثاني؛ به بعث به عنوان پروردگار بيشريک، و به ميشل به عنوان پيامبري که همتا ندارد، ايمان آوردهام».[3]
کارنامه حزب بعث به ويژه در طول حاکميت سي ساله صدام، مملوّ از مبارزه با اسلام و قتل صدها هزار انسان بي گناه، نابودي اقتصادي عراق و به تعطيلي کشيدن شعائر مذهبي و شهيد كردن صدها مجتهد و فاضل و هزاران طلبه از حوزه هاي علميه بود.
اين حزب به تحريک آمريکا، پس از پايان جنگ تحميلي با ايران، به منظور بسترسازي حضور آمريکا و متحدانش در خليج فارس، در سال 1990 م (1369 ش) کويت را اشغال کرد. پس از حضور آمريکا و متحدان غربي اش در منطقه كه به بهانه اخراج صدام از کويت، انجام گرفته بود، مردم مسلمان عراق در زمان مرجعيت مرحوم آيت الله خوئي بر ضد حزب بعث در انتفاضه معروف به شعبانيه[4] قيام کردند، و در آستانه پيروزي قرار گرفتند؛ اما آمريکا با كمك منافقان به سرکوب انتفاضه پرداخت و صدام را بار ديگر بر کرسي قدرت نشاند.
تغيير مبارزه حزب بعث
حزب بعث عراق، هنگامي که مشاهده كرد روح اسلامي در مردم مسلمان عراق نمرده و هنوز هم ميتواند آنها را به انقلاب وا دارد، اين بار تاکتيک خود را در مبارزه با اسلام عوض کرد و به جاي نشان دادن چهره خشن، جنگ نرمي را بر ضد اسلام و حوزه و مردم مظلوم شيعه عراق تحت عنوان «الحملة الايمانيّة» به راه انداخت. در واقع، اين کار همان استفاده ابزاري از مذهب بر ضد مذهب بود.
صدّام علاوه بر تظاهر به نماز و رفتن به زيارت، در اين حمله ايماني، چند کار خبيث وخطرناک انجام داد، از جمله:
1. نفوذ دادن جوانان مستعد بعثي در حوزه هاي علميّه، تا به عنوان طلبه علوم ديني به تحصيل بپردازند و از آنها براي مأموريت هاي ضدديني بهره ببرد.
2. دادن آزادي به برخي از علما براي فعاليت به عنوان مرجعيت و کوبيدن مراجع تقليد ديگر به منظور ايجاد تفرقه ميان آنان به بهانه هاي قومي وصنفي.
3. اجازه دادن به برخي از روحانيان براي اقامه نماز جمعه و برگزاري کنترل شده شعائر ديني.
البته صدّام وقتي از فعاليتهاي مرجع شهيد، آيت الله سيد محمد باقر صدر ضربه خورد و مشاهده کرد که به دست خود زمينه را براي حضور مردم متدين در صحنه فراهم كرده است، آن مرجع بزرگ را به شهادت رساند و عملاً آن برنامهها به تعطيلي کشيده شد.
4. نفوذ دادن برخي از جوانان بعثي كه ظاهري متدين داشتند و در سحر و جادو و مرتاضي دست داشتند به درون زندانها. اين نفوذ به منظور فريب زندانيان سياسي صورت گرفت و نمونة بارز آن، مثل ضياء عبدالزهراء الگرعاوي است که يک افسر بعثي بود.
ضياء دوره آموزش مرتاضي را در هند ديده و به درون زندان عراق رفت. او با گرفتن اخبار سرّي از مأموران بعثي زندان، پيشاپيش از آزادي يا شهادت برخي از زندانيان خبر ميداد. بسياري از زندانيان هم فريب ادعاهاي او را خورده، او را ولي الله و مرتبط با جهان غيب دانستند. همين شخص پس از آزادي از زندان و پس از سقوط صدام در سال 1382ش، گروهي را به نام «جند السماء» تشکيل داد و ادعا کرد که قائم آل محمد است و مأموريت دارد که روز عاشوراء 1200 نفر از روحانيان نجف را به قتل برساند.
اما پليس عراق در تاسوعاي سال 1385 ش نيروهاي او را در پادگان «الزرگه» در حوالي نجف کشف كرد و آنها را از بين برد. خود ضياء گرعاوي به اتفاق صدها نفر از همراهانش، از جمله 200 نفر از نيروهاي به اصطلاح يماني، به هلاکت رسيدند.[5]
مشخصات مدعي يماني
اين جريان ادعايي به وسيلة احمد الحسن يماني، كه خود را وصي و فرزند و فرستاده امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف ميدانست، در سال هاي پاياني حاکميت صدام بروز کرد. او پس از سقوط صدام، با کمک برخي از باقيمانده هاي رژيم بعث، تشکيلات وسيعي را در مناطقي همچون نجف، کربلاء، ناصريّه و بصره به راه انداخت.
مؤسس جريان، شخصي است به نام احمد اسماعيل گاطع از قبيله صيامر كه در حدود سال 1973م، در منطقهاي به نام «هوير» از توابع شهرستان «زبير» از استان بصره متولد شد. وي در سال 1999، از دانشکده مهندسي بصره فارغ التحصيل شد. مدّتي در حوزه شهيد آيت الله سيد محمد صدر در نجف به تحصيل پرداخت. ضمناً بنا بر نقل مؤثق، برادر وي از نيروهاي بعثي بود.[6]
ادعاهاي احمد حسن يماني
وي با اين که سيد نيست[7] و اصل و نسب او از طايفه «صيامر» معلوم و معروف است، عمامه سياه بر سر ميگذاشت و در مجامع عمومي ظاهر ميشد؛ از جمله ـ طبق فيلمي که از او گرفته شده است ـ بر بالاي منبر در يک مسجد، با لباس روحاني و عمامه سياه سخنراني نموده، و ادّعاهاي ضد و نقيض خود را مطرح کرده است. وي، در عين اينکه تصريح ميکند که هيچ ادّعايي ندارد و يک مرد ساده از يک روستاي ساده است، در همان زمان ادّعا ميکند که «من ماية رحمتم براي اسلام، بلکه براي اهل زمينم. هر جا بروم، اهل بيت عليهم السلام همواره با من هستند. صريحاً ميگويم که خدواند مرا برگزيده است. صاحب نفس مطمئنه به من متصل شده و خود، صاحب نفس مطمئنه شده ام. من ميخواهم شيعيان را متحد کنم از عالم و عامي، من آمادگي دارم حقايق را براي همه روشن کنم و به صورت سياه و سفيد نشان دهم. خدا نور است وکلام او نور است. در عين حال، هيچ ادعايي هم ندارم.»[8]
مراحل ادعا
او طي پيامي از طريق پايگاه اينترنتي خود خطاب به علما و مراکز ديني در مورخه 27 شوال 1424ق ادعاهايي مطرح كرد كه محورهاي آنها از اين قرار است:
در مرحله اوّل: ادّعا ميکند که امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف را در عالم خواب به صورت مکرّر در حرم سيد محمد فرزند امام هادي عليه السلام ديده كه او را به زيارت عسکريين امر ميکند. پس از آن، به ديدار آن حضرت در بيداري موفق شده، حضرت او را از انحرافات عملي و مالي حوزهها به خصوص حوزه نجف آگاه ميکند و تحت تربيت ويژه قرار ميدهد.
در مرحله دوم: وي مدّعي است که حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف او را امر به ورود به حوزه علميه ميکند و در آن جا به او مأموريت ميدهد که انحرافات حوزه را مطرح كند.
در مرحله سوم: ادّعا ميكند که در ماه شعبان سال 1420 ق (مصادف با 1378 ش) امام زمان را براي دومين بار در حالت بيداري در کنار حرم امام حسين عليه السلام ملاقات کرده و به دستور آن حضرت به نجف ميرود. او دعوت خود را علني ميسازد كه در اين مرحله، جمعي او را تکذيب و به سحر و جنون و تسخير اجنّه، متهم ميکنند. در پي آن، احمد به شهر خود بازگردانده ميشود [9].
دعوت علني
پس از سقوط صدام در ماه جمادي الثاني 1424ق، احمد اسماعيل گاطع دعوت خود را علناً تکرار ميكند و تعدادي فريب حرف هاي او را ميخورند. در ماه مبارک رمضان آن سال، او ادّعا ميکند که از سوي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف مأموريت يافته است كه همه مردم زمين را خطاب قرار دهد و آنها را به قيام در راه حق و بر ضد ظالمان دعوت کند!
وي در آن پيام، تصريح ميکند که من انتظار ياري علماي دين را ندارم؛ زيرا بسياري از آنان با امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف با لسان و سنان خواهند جنگيد؛ چون با ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف بساط مرجعيت آنان درهم پيچيده ميشود. به گفتة او مقصود از اوثان و اصنام (بتها ) همان علما هستند. [10]
استدلالها (مغالطات) احمدالحسن
وي براي اثبات مدّعاي خود به چند دليل استناد ميکند:
دليل اول. خواب هايي که اشخاصي درباره او ديدهاند و اين، علاوه بر خوابهايي که خود ديده بود.
دليل دوم. اخبار از حوادث آينده مثل سقوط صدّام.
دليل سوم. آمادگي براي مناظره با علماي اسلام، يهود و مسيحت.
دليل چهارم. آمادگي براي مباهله با علماي شيعه و سني و يهودي و نصراني.
بديهي است که دلايل فوق، صرف ادّعا است.
وي در پيامي خطاب به مردم عراق، چنين ميگويد:
پدرم امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف من را براي اهل زمين فرستاد و من دعوتم را در بين شما آغاز کردم. در حالي که جبرئيل و ميکائيل مرا تأييد و نصرت ميدهند، من از شما طلب نصرت ميکنم.
اگر نصرتم داديد فبها، والّا سابقه پدران شما روشن است. اگر مرا خذلان کنيد، صبر خواهم کرد همان گونه که مسلم بن عقيل صبر نمود. من بزودي از ميان شما خواهم رفت، اي باقيمانده هاي قاتلان حسين! اگر ميخواستم، شمر و شبث اين زمان را معرفي ميکردم.
من اخبار شما را به پدرم محمد بن الحسن خواهم رساند؛ در آينده به همراه او، که جز شمشير، چيزي را به شما ارائه نخواهد داد، باز خواهم گشت.
وي در پايگاه اينترنتي «انصار المهدي»[11] با امضاي سيد احمد حسن، وصي و رسول امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، در تاريخ 21 ربيع الثاني 1426ق مصادف با 9 / 3 / 1384 به صورت سؤال و جواب، پيامي را براي توجيه فرزندي امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف و هاشمي بودن بيان ميکند كه چنين است:
«مکه از تهامه است و تهامه از يمن؛ پس محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم همگي يماني هستند».
طبق يکي از احاديث، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دوازده امام معصوم عليهم السلام را به شيعه معرفي ميکند، و پس از ذكر نام امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف ميفرمايد:
ثم يکون من بعده اثناعشر مهديّاً، فاذا حضرته الوفاة فليسلّمها إلي ابنه أول المهدييّن…؛ (مجلسي، 1384: ج53، ص148)[12]
وي ادّعا ميکند که او مصداق همان «اوّل المهديين» و فرزند امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف است؛ در حالي که امام زمان هنوز ظهور نكرده و فوت ننموده است.
در پيام ديگري که طرفداران وي با امضاي «انصار المهدي» در مورخه 11 ماه رمضان 1427 ق، از نجف خطاب به مقام معظم رهبري فرستادهاند، از مقام معظم رهبري تقاضاي قرائت اين پيام ودادن جواب به آن را کردهاند. آنان در اين پيام، ادلّه حجيّت ادّعايي احمد بن حسن را مطرح ميسازند و از جمله همان حديث وصيّت وجريان خوابها و مناظرهها و مباهله را مطرح ميکنند.[13]
بررسي و نقد احاديث مورد استدلال
اينک لازم است تک تک احاديث مورد استدلال احمد را از نظر سند و دلالت بررسي نماييم و در نهايت، ارتباط مدّعاي جريان يماني را با آن احاديث، کشف کنيم.
1. شيخ صدوق در کتاب کمال الدين مينويسد:
حدّثنا عليّ بن أحمد بن محمد بن عمران الدّقاق قال: حدّثنا محمد بن أبي عبدالله الکوفيّ قال: حدثنا موسي بن عمران النّخعي، عن عمّه الحسين بن يزيد النوفليّ، عن عليّ بن أبي حمزة، عن أبي بصير قال: قلت للصّادق جعفر بن محمد: يا ابن رسول الله! إنّي سمعت من ابيک عليه السلام انّه قال:
«يکون بعد القائم اثناعشر مهديّاً فقال: انّما قال: اثنا عشر مهديّاً ولم يقل: اثنا عشر اماماً، ولکنهم قوم من شيعتنا يدعون النّاس إلي موالاتنا ومعرفة حقّنا»[14]. (صدوق، 1379: ج2، ص358)
اولاً، حديث فوق از نظر سند ضعيف است؛ زيرا:
ــ از علماي رجال توثيقي نسبت به علي بن احمد بن محمد بن عمران الدقاق صادر نشده است. (خويي، 1399: ج 13، ص 169).
ــ علي ابن ابي حمزه نيز به عنوان کذّاب و متّهم توصيف شده است. او کسي بود که پيرو مذهب انحرافي واقفيّه بود و طمع به دنيا او را واداشت تا منکر امامت امام رضا عليه السلام شده و از دين دست بکشد و به سوي الحاد سوق يابد.[15]
ثانياً، از نظر دلالت نيز اين حديث ارتباطي با اين زمان ندارد که هنوز امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف ظهور نکرده است.
2. شيخ طوسي در کتاب الغيبة مينويسد:
أخبرنا جماعة عن أبي عبدالله الحسين بن عليّ بن سفيان البزوفريّ، عن عليّ بن سنان الموصليّ العدل، عن عليّ بن الحسين، عن احمد بن محمّد بن خليل، عن جعفر بن احمد المصريّ، عن عمّه الحسن بن عليّ، عن ابيه، عن أبي عبدالله جعفر بن محمّد، عن أبيه الحسين الزّکي الشهيد، عن ابيه اميرالمؤمنين عليه السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم في الليلة التي کانت فيها وفاته لعليّ عليه السلام: «يا أبا الحسن أحضر صحيفةً و دواة» فأملا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم وصيته حتّي انتهي إلي هذا الموضع، فقال: «يا علي! سيکون بعدي اثناعشر اماماً و من بعدهم اثناعشر مهديّاً…له ثلاثة اسامي، اسم کإسمي، و اسم أبي هو عبدالله و احمد و الاسم الثالث المهدي هو أول المؤمنين». (طوسي، 1369: ص107؛ مجلسي، 1384: ج36، ص261).
اولاً، اين حديث نيز از نظر سند ضعيف است؛ زيرا عليّ بن سنان الموصليّ العدل توثيق نشده و عامي مذهب است (خويي 1399: ج 12، ص 46 رقم 8180). علي بن الحسين هم شناخته شده نيست. همچنين مرحوم خويي دربارة احمد بن محمد بن خليل چنين ميفرمايد: «کذاب، وضاع للحديث، فاسد، ضعيف جدّاً، لايلتفت اليه» (خويي 1399، ج2، ص 224رقم 782).
ديگر راويان اين حديث هم در کتب رجالي شناخته شده نيستند.
ثانياً، از نظر دلالت، اين حديث آشکارا دلالت ميکند که بعد از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم دوازده امام معصوم ميآيند كه اولين آنها اميرالمؤمنين عليه السلام و آخرين آنها امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف است. همچنين بنابراين روايت، بعد از وفات امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف دوازده نفر آدم هدايت يافته (مهدي) ميآيند که اولين آنها (اوّل مقرّبين )، فرزند امام زمان خواهد بود. وي داراي سه نام خواهد بود؛ يکي احمد (همنام پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم)، ديگري عبدالله (نام پدر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم) و سومي مهديّ است.
اين حديث نيز مانند حديث قبل دربارة بعد از ظهور حضرت حجت عجل الله تعالي فرجه الشريف ميباشد، پس ربطي به دوران غيبت ندارد. علاوه بر آن، اين حديث با حديث قبلي از نظر انتساب مهديين تعارض دارد؛ زيرا حديث شيخ صدوق بر اين مسأله تأکيد دارد که آنها از شيعيانند که ظاهر آن، اين است که از خود اهل بيت و اولاد آنها نيستند؛ در حالي که حديث کتاب الغيبة بر اين معنا صراحت دارد که اولين آنها فرزند امام زمان است.
درهر حال، اين دو حديث به اين معنا دلالت ميکنند که اين دوازده نفر پس از شهادت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف خواهند آمد، نه قبل از آن و اين با مدعيان زمان ما هيچ ارتباطي ندارد.
3. شيخ طوسي در جاي ديگر کتاب الغيبة آورده است:
محمد بن عبدالله بن جعفر الحميريّ عن ابيه عن محمد بن عبدالحميد و محمّد بن عيسي، عن محمّد بن الفضيل، عن أبي حمزة، عن أبي عبدالله عليه السلام في حديث طويل ـ أنه قال:
«يا أبا حمزة إنّ منّا بعد القائم أحد عشر مهديّاً من ولد الحسين» (طوسي، 1369: ص784).
اولاً، حديث فوق از نظر سند ضعيف است؛ زيرا محمد بن عبدالحميد مجهول است. محمد بن عيسي مشترک بين ثقه و مجهول است كه تشخيص آن دو مشکل است. محمد بن فضيل هم مجهول است، ولي ابن حمزه ابو حمزه ثمالي است که ثقه است. (شوشتري، بيتا: ج 7، ص 268- 269، شماره 4984)
ثانياً، اين حديث، دلالت دارد كه بعد از امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف يازده انسان هدايت يافته (مهدي) ميآيند که همگي از فرزندان امام حسين عليه السلام ميباشند. اين حديث با دو حديث قبلي از نظر تعداد آنها تعارض دارد؛ زيرا آن دو حديث بر دوازده نفر و اين يکي بر يازده نفر تأکيد دارد و در هرصورت، با زمان کنوني ارتباط ندارد؛ زيرا به دوران پس از ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف و وفات آن حضرت ناظر است.
4. شيخ حسن بن سليمان (متوفاي 802 ق) در کتاب مختصر بصائر الدّرجات (سعد بن عبدالله اشعري ) آورده است:
ممّا رواه السيد عليّ بن عبدالحميد باسناده عن الصّادق عليه السلام: «أنّ منّا بعد القائم عجل الله تعالي فرجه الشريف اثنا عشر مهديّاً من ولد الحسين عليه السلام».
اولاً، سند اين حديث معلوم نيست؛ زيرا مؤلف مختصر البصائر آن را از سيّد علي بن عبدالحميد (متوفاي 760 ق) به اسنادي که آن سيد نقل کرده، روايت نموده است. اسناد مذکور که در دسترس ما نيست، تا بدانيم همه راويان ثقه هستند يا غير ثقه؛ بنابراين سخن قطعي درباره سند حديث ممکن نيست.
ثانياً، از نظر دلالت همانند حديث قبلي است، مگر اين که اين حديث بر دوازده مهدي تأکيد ميکند، در حالي که قبلي بر يازده مهدي.
نقد کلي احاديث
صرف نظر از وضعيت سندي روايات که نوعاً ضعيف و غيرمعتبر است. از نظر دلالت نيز به عنوان احاديثي شاذ و غير قابل قبول تلقّي ميشوند؛ زيرا طبق احاديث مسلّم شيعه، بعد از شهادت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف آغاز دوره رجعت است.
لذا برخي از علماي شيعه، احاديث مزبور را بر فرض صحّت بر دوران رجعت، حمل كردهاند؛ پس مقصود از دوازده يا يازده مهدي، همان ائمه هدي عليهم السلام ميباشند که پس از ظهور امام زمان و شهادت آن حضرت براي انتقام گرفتن از قاتلانشان آن هم به مدت کوتاه (چهل روز) قيام ميکنند.
شيخ مفيد در آخر کتاب ارشاد، دربارة احاديث مذکور ميفرمايد:
وليس بعد دولة القائم عجل الله تعالي فرجه الشريف لأحد دولة إلّا ما جاءت به الرواية من قيام ولده إن شاء الله ذلک، ولم يرد به علي القطع والثبات، وأکثر الروايات انّه لن يمضي مهدي الأمة الّا قبل القيامة بأربعين يوماً، يکون فيها الفرج (الهرج ) و علامات خروج الأموات وقيام السّاعة للحساب والجزاء (مفيد، 1412: ص336)؛
بعد از دولت حضرت قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف براي کسي دولتي تشکيل نمي شود، مگر آنچه اين روايت بر آن دلالت ميکند که فرزند (فرزندان ) او اگر خدا بخواهد، قيام ميکند. البته اين روايت به صورت قطعي ثابت نيست.
اکثر روايات بر اين معنا دلالت ميکند که حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نمي رود، مگر چهل روز قبل از قيام قيامت که در آن فرج (و بنا بر روايت بحارالانوار هرج و مرج) صورت ميگيرد، و علائم خروج اموات و قيام قيامت براي حساب وکتاب آشکار ميشود.
علّامه مجلسي پس از نقل اخبار مذکور در بحار الانوار، «باب خلفاء المهدي و اولاده»، درباره دلالت و تأويل آن احاديث مينويسد:
اين اخبار، مخالف مشهور است و راه تأويل آن، دو صورت است؛
راه اوّل، اينکه مراد از دوازده مهدي (هدايت شده) همان پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و ساير امامان به استثناي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف است؛ به اين معنا که مُلک آنها (در هنگام رجعت)، بعد از امام زمان خواهد بود.
راه دوم، اين است که آن دوازده مهدي از اوصياي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف، هدايت گران خلق در زمان ائمه عليهم السلام در هنگامه رجعتند؛ زيرا زمان نمي تواند خالي از حجّت باشد، اگر چه اوصياي انبيا عليهم السلام نيز حجج هستند، والله اعلم (مجلسي، 1384: ج53، ص148).
نتيجه
احاديث مذکور، چه صحيح باشند و چه ضعيف و از نظر دلالت چه قابل قبول باشند و چه غير قابل قبول، چه قابل تأويل به رجعت باشند و چه غيرقابل تأويل، با مدّعاي جريان يماني هيچ ارتباطي ندارند؛ زيرا همه آن احاديث بر اين مطلب اجماع دارند که قيام مهدييّن دوازده گانه يا يازده گانه بعد از ظهور و وفات امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف خواهد بود و هيچ يک از احاديث بر اين معنا دلالت نميکند که آنها يا برخي از آنها قبل از ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف ميآيند.
احمد اسماعيل گاطع الصيمري در حالي به دروغ مدّعي فرزندي و وصايت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف است که هنوز امام زمان ظهور نفرموده است؛ اما ادّعاي قيام کرده و خود را اوّلين نفر از مهدييّن مينامد.
بنابراين، مدّعاي نامبرده هيچ پايه و مستندي از نظر احاديث ندارد. علاوه بر آن، وي که خود را وصي مينامد، بايد بداند که «وصي» بعد از مرگ مُوصي قيام به وظيفه ميکند، نه قبل از مرگ او.
ستاره داود نشانه چيست ؟
نشان جريان اليماني يک ستاره اسرائيلي به نام داود است.
اين ستاره شش ضلعي به عنوان آرم و کنار امضاي احمد
الحسن اليماني قرار ميگيرد. امضاي او در برخي اعلاميهها چنين است:
«بقيّة آل محمد، الرکن الشديد، احمد الحسن وصي و رسول الامام المهدي إلي الناس اجمعين، المؤيّد بجبرئيل، المسدّد بميکائيل، المنصور باسرافيل، ذريّة بعضها من بعض والله سميع عليم.»
اين ستاره شش ضلعي در زبان لاتين«پنتاگرام» ناميده ميشود. صهيونيستها از آن در پرچم خود به عنوان سمبل تسلّط بر جهان استفاده ميکنند. فرقه يماني در ابتداي کار از اين ستاره به عنوان آرم و نماد جريان خود استفاده ميکرد؛ ولي بعدها براي جلوگيري از آبروريزي و اثبات وابستگي آنها به صهيونيسم، اين نماد را از تبليغات خود حذف نمود.
فعاليت هاي جريان احمدالحسن
در کنار رهبري جريان اليماني که بر عهده احمد اسماعيل گاطع معروف به احمد الحسن الموعود ميباشد، رهبري معنوي، نظامي و رهبري سازماني هم وجود داشته است.
شيخ کاظم العقيلي مسؤول شاخه نظامي و استاد عبدالرحيم ابومعاذ مرشد و رهبري معنوي سازمان هستد. معاون مؤسس اين جريان، شخصي به نام شيخ حيدر المنشداوي (ابن ابو فعل ) از شاگردان شهيد سيد محمد صدر بود. المنشداوي در زمان صدام به ايران آمد و به ترويج اين فکر پرداخت؛ لذا توسط حکومت ايران دستگير شد، و شش ماه در زندان به سر برد. وي پس از سقوط صدّام به عراق بر گردانده شد. او ادّعا نمود که وصي امام زمان (عبدالله بن الحسن القحطاني) ميباشد و از همه اموري که مردم از آنها اطلاعي ندارند، مطلع است؛ حتي از محل قبرحضرت فاطمه عليها السلام مطلع ميباشد. وي دفتري را در منطقه قديم نجف در شارع الرسول صلي الله عليه و آله و سلم افتتاح كرد و به نشر افکار خود همّت گماشت. بعد از اين اتفاقات، مؤسس جريان با صدور بيانيهاي المنشداوي را فردي فاسق معرفي كرد؛ [16] لذا قاسم عبد حسن از عناصر سابق حزب بعث، عباس خلف الچبيناوي از عناصر سازمان بدر، عباس زوري عگله و هامل محيي حمود نيز همراه المنشداوي از اين جريان خارج شدند. شيخ حيدر المنشداوي پس از آن، در بغداد توسط يک گروه مسلح کشته شد.
از طرفداران يماني، شخصي از بيت حمامي، به نام سيد حسن الحمامي ـ فرزند مرحوم سيد محمد علي حمامي متوفاي 1998 م از علماي معروف نجف ـ بود. اين شخص که با دستگاه بعثي مرتبط بود، به عنوان روحاني ارشد آن گروه فعاليت داشت.
فعاليت تبليغي
اين جريان به فعاليت تبليغي ـ از جمله نشر كتاب ـ بهاي زيادي ميداد. احمد حسن با استفاده از اين تبليغات، به بعضي از افراد بي اطلاع از مباني ديني، تلقين کرد که وي يماني، نائب امام زمان است.
وي کتاب هايي با نام هاي جذاب و فريبنده همچون «الجواب المنير عبر الاثير»، «نصيحت به طلاب حوزه علميه»، «حاکميت خداوند نه حاکميت مردم» و «کرامات وغيب گويي ها»، نشرياتي با نام «روزنامه القائم عجل الله تعالي فرجه الشريف» و «نشريه قمر بني هاشم»، و منشوراتي با نام «انصار المهدي» منتشر كرده است.
او در شماره 3 نشريه هفتگي «قمر بني هاشم» مورخه جمعه 14 محرم 1425ق آورده است:
معرکة الامام المهدي تشتعل في مصر، حرب آمريکا علي العراق، بداية الحرب ضد المهدي المنتظر عجل الله تعالي فرجه الشريف. علماء السوء في روايات اهل البيت عليهم السلام العجل العلمي عند فقهاء الشيعة.
در ضمن مقاله اخير، کاريکاتور يک گاو نر که بر شکم آن، عبارت «علم اصول» نوشته شده است. در اين مقاله، علم اصول فقه به گوساله سامري تشبيه گرديده است که توسط امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف از بين خواهد رفت. در آن نشريه تحت عنوان «نُبُوءَة» به معناي پيش گويي، خبر از خروج قريب الوقوع نفس زکيّه در نجف داده است که تا به حال رخ نداده است.
طرفداران اين جريان با توزيع اعلاميهها و بروشورهايي همه علماي ايران و عراق را به مناظره دعوت كردند؛ از جمله در سال 1382ش بعد از سقوط صدّام، همزمان، گروه هاي معدودي از جوانان فريب خورده عراقي که به صورت غير قانوني وارد ايران شده بودند، در نماز جمعه شهرهاي اهواز، قم، کرج، مشهد، و جاهاي ديگر بين صفوف نماز جمعه ايستاده و از ظهور يماني خبر دادند. در آن شهرها، آن افراد دستگير و به کشورشان بازگردانده شدند. در برخي شهرها مثل قم و اهواز، مبلّغين آنها به تبليغ مرام خود پرداختند که در برخي موارد، بازداشت و محکوم شدند.
فعاليت نظامي
اين جريان، آموزش نظامي را براي اعضاي خود لازم دانسته، عناصر خود را در باغهاي «العماره» و مناطق «الفاس» و «التيره» با انواع سلاح هاي اهدايي اربابانشان آشنا ميكردند. يکي از آموزش هاي آنها آموزش سر بريدن افر
نظرات شما عزیزان:
bb3.ir = افزایش بازدید روزانه ی وب سایت شما
لینک اختصاصی ثبت وب سایت:
+با امکان خرید و انتقال شارژ
bb3.ir/link
upcharge.ir
کاملا رایگان